Feeds:
نوشته
دیدگاه

» ن و القلم ما يسطرون » 

چقدر سنگيني مي كند كلمات روي ذهنم !

اي كاش ظرف ذهنم بزرگ مي شد ، تا هضم مي كردم كلمه كلمه آياتت را .

وقتي همه چيز آيه شده ، از كلمات كتابت تا تك تك مخلوقاتت …

كمك كن بزرگ شوم .

 

جهل نامشروع

چه جهل نا مشروعي است ، وقتي خدا در متن آگاهيهايت نباشد .
ميان اينهمه افراد و نظريه ، كه مي خواهند انسان را نجات دهند ،
 اگر ذره ايي از صداقت و مهر و شجاعت علي (ع) بود روزگار بشر اين نبود !
اينهمه كنوانسيون ، مجمع ، نظريه ، تز ، برنامه و لايحه  و …
ببين چه كساني  براي زندگي من و تو نظريه مي دهند ؟!
به اقتصاد داني گفتند : اگر خدا بود و روز حسابي ، جواب خدا را چه مي دهي ؟
گفت : مي گويم ادله ات كافي نبود !
چه جهل نا مشروعي است ، وقتي خدا در متن آگاهيهايت نباشد .

هدف!

وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَـكِنَّ اللّهَ رَمَى
هدف قلب سیاه منافقین، آمریکا و اسرائیل جنایتکار
به اختیار آتش…

این آتش همیشه با سلاح‌های رزمی نیست.
هر وسیله‌ای که قدرت مبارزه داشته باشه میتونه به این هدف شلیک کنه

ولایت مداری

از طرف حاج حسین خرازی به چند نفری با فرماندهی شهید قوچانی ماموریت داده شد به تهران بروند.
حاج حسین بعد از توضیح ماموریت گفت: بعد از انجام ماموریت دو روز هم می‌تونید برای زیارت به مشهد برید و سه روز هم در اختیار خانواده و بعد از آن سریعا به جنوب برگردید.

ماموریت که تمام شد همگی به مشهد رفتند.
ورودی مشهد شهید قوچانی یه نگاه به ساعتش انداخت و گفت: بچه ها ساعت 4 بعد از ظهره . انشاالله 48 ساعت دیگه از شهر می زنیم بیرون.

دو روز رو به اتمام بود. ساعت تقریبا نزدیک 4 بود و رزمندگان در ترافیک شهر مانده بودند و همینطور دلشوره داشتند که مبادا حرف حاج حسین رو زمین بمونه…

امانت

خانه ايي گلي  ، سفره ايي كوچك ،

كه شد مركز عالم ،

و اولادي طاهرين ،

كه شدند واسطه فيض به اهل زمين .

خانه ايي كه مادر فاطمه (س) بود و پدر علي (ع) ،

فاطمه ايي كه در احقاق حق قامتش نمي لرزيد ،

و علي كه تمام ظلم با همه قدرتش در مقابلش خورد مي شد ،

اين خانه شد مايه فخر بشر و محل عبور و مرور ملائك ،

چون پاكي ، علم ، انسانيت و از همه مهتر بندگي در اين خانه تدريس مي شد .

پدر و مادران عزيز !

فرزندان شما امانت خدا هستند ، كه پاك و زلال به شما اعطا شدند ! 

لطفا ً امانت را خط خطي ، پاره ، و رها نكنيد !

خداوند به اين امانت داري شما نمره مي دهد !

بصيرت

مقام معظم رهبري فرمودند : بصيرت مانند يك قطب نما ، راه صحيح را نشان مي دهد ، خصوصا ً در اوضاع اجتماعي پيچيده امروز . اگر كسي در دنياي امروز نقشه خواني بلد نباشد ، يكدفعه مي بيند در محاصره دشمن است !

بسيار گفته اند و بسيار شنيده ايم كه : وقتي فتنه ها بسيار مي گردد خصوصا ً در آخرالزمان ، وقتي حق و باطل مشتبه مي شود ، تنها كساني در اين آزمون ها سر بلند مي شوند كه اهل بصيرت اند .

 

حال فكر مي كنيد اين بصيرت چگونه به دست مي آيد ؟! 

اين بصيرت ربطي به ميزان عبادت صرف ، تحصيلات ، طبقه اجتماعي و وضع درآمد و سن و … ندارد ! يعني يك عامل به تنهايي درنيل به آن مؤثر نيست . كسب مجموعه ايي از فضايل و دوري از رذايل در آن نقش آفرين است .

هدف

دو سرباز برای نگهبانی می‌روند.

یکی بعد از بیدار شدن دائم مشغول ذکر گفتن است و
با وضو به سمت محل نگهبانی‌اش می‌رود؛

یکی دیگر از موقع بیدار شدن به زمین و زمان بد و بیراه می‌گوید
تا به محل نگهبانی‌اش برسد.

کدامیک به هدف رسیده‌اند!؟

نبض

بيماري را نزد بوعلي ( ابن سينا ) آوردند كه طبيبان از مداواي او عاجز بودند ، بوعلي او را كامل معاينه كرد و گفت : فردي را به اينجا بياوريد كه تمام كوچه ها و محله هاي شهر را بلد باشد .

 

اطرافيان با تعجب خواسته شيخ را انجام دادند . و چنين فردي را به نزد بوعلي كنار بستر بيمار آوردند . بوعلي نبض بيمار را در دست گرفت و به آن مرد گفت : نام تك تك محلات را بگو ، بعد گفت : حالا نام تك تك كوچه هاي اين محله را بگو ، و بعد گفت : حالا نام خانوارهاي اين كوچه را . 

بوعلي رو به اطرافيان بيمار كرد و گفت : درمان اين بيمار محله فلان ، كوچه فلان ، خانه فلاني است …

 

اي يكتا معبود من ! 

كاش آنقدر عاشقت شوم كه نبضم با ورود به حريم اهل خدا تند شود و با دوري آنها بيمار ، خودت گفتي : » نفخت فيه من روحي »  .

آيا به اندازه عشق زميني دلتنگت مي شويم ؟ و در جايي كه خدا فراموش مي شود نفسمان مي گيرد و نبضمان كند  ؟!

خيلي ها مي پرسند : چرا شكاف فرهنگي بين آدمها و نسلها زياد شده ؟!

در عصر ارتباطات تا زماني كه ما  فرهنگ  » زيباي اهل بيت (ع) « را به زبان عصر بيان نكنيم و به درب تك تك دلهاي طالب نرسانيم ، كوتاهي كرده ايم . 

 

راستي چگونه است كه يك تكه سنگ نبشته ما قبل تاريخ را به هزار زحمت مي خوانند و در موزه نگهداري مي كنند ؟!  آيا صندوق گوهر نشان فرهنگ ما ، كمتر از آن تكه سنگهاست كه رمز گشايي نمي شود ؟

تانک به نفر

علی و هفت نفر دیگر، تنها کسانی بودند که برگشتند عقب.

از دور که دیدشان به طرفشان دوید.

اسم هر کدام از بچه‌ها را که می‌پرسید، علی می‌گفت: تانک، تانک

درون سنگر رفتند و علی دوباره شروع کرد فریاد زدن: تانک تانک

بچه‌ها گفتند: آرایش جنگی بصورت تانک به نفر شده بود.

هر نفر با یک تانک؛

برای هدف قرار دادن بچه‌ها از تیر مستقیم تانک استفاده می‌کردند.